عطر ملکوت
عطر ملکوت
شمیم پاک روح عرشیان است / که جان بخش وجود فرشیان است
نوشته شده در تاريخ جمعه 8 مهر 1390برچسب:, توسط دبیر شهریاری |

يکشنبه بود و طبق معمول هر هفته؛

رزی، خانم نسبتا مسن محله، داشت از  کليسا برمی گشت …!

در همين حال نوه  اش از راه رسيد و با کنايه به او گفت:

« مامان بزرگ، تو مراسم امروز، پدر روحانی براتون چی موعظه  کرد ؟! »

خانم پير مدتی  فکر کرد و سرش را تکان داد و گفت:

« عزيزم! اصلا يک کلمه اش رو هم  نمی تونم به ياد بيارم !!! »

نوه پوزخند ی زد و به او گفت:

« تو که چيزی يادت نمی آد؛ واسه چی هر هفته، همش می ری کليسا ؟!! »

تبسمی بر لبان مادر بزرگ نقش بست.

خم شد، سبد نخ و کاموایش را خالی کرد و به دست نوه اش داد و گفت:

« عزيزم! ممکنه بری اينو از حوض پر آب کنی و برام بياری ؟! »

نوه با تعجب پرسيد: « تو اين سبد؟ غير ممکنه!

با اين همه شکاف و درز داخل سبد  آبی توش بمونه !!! »

رزی در حالی که تبسم بر لبانش بود اصرار کرد: « لطفا اين کار رو انجام بده عزيزم! »

دخترک غر و غر کنان و در حالی که مادربزرگش را مسخره می کرد؛

سبد را برداشت و رفت. اما چند لحظه بعد، برگشت و با لحن پيروزمندانه ای گفت:

« من می دونستم که امکان پذير نيست، ببين حتی يه قطره آب هم ته سبد نمونده !! »

مادر بزرگ سبد را از دست نوه اش گرفت و با دقت زيادی آن را بررسی کرد و گفت:

« آره، راست ميگی! اصلا آبی توش نيست؛

اما به نظر می رسه، سبد تميزتر شده! [ درست می گم؟ ] يه نيگاه بنداز …!!! »



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.